نبینی باغبان چون گل بکارد

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم 

«  فخرالدین اسعد گرگانی »

از کتاب

 « ویس و رامین »

نبینی باغبان چون گل بکارد

چه مایه غم خورد تا گل بر آرد

به روز و شب بود بی صبر و بی خواب

گهی پیراید او را گه دهد آب

گهی از بهر او خوابش رمیده

گهی خارش به دست اندر خلیده

به امید آن همه تیمار بیند

که تا روزی برو گل بار بیند

نبینی آنکه دارد بلبلی را

که از بانگش طرب خیزد دلی را

دهد او را شب و روز آب و دانه

کند از عود و عاجش ساز خانه

بدو باشد همیشه خرم و گش

بدان امید کاو بانگی کند خوش

نبینی آنکه در دریا نشیند

چه مایه زو نهیب و رنج بیند

همیشه بی خور و بی خواب باشد

میان موج و باد و آب باشد

ای دل اگـر عـاشقـی در پـی دلـدار باش

 إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ

عـطار نیشابـوری

ای دل اگـر عـاشقـی در پـی دلـدار باش

بـر در دل روز و شـب منتظـر یار باش

دلبـر تـو دایما بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیده ی جان روی او تا بنبیند عیـان

در طلب روی او روی بـه دیـوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی عاشـق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال

لیـک تو بـاری به نقـد ساختـه ی کـار باش

لشـگر خواب آورند بر دل و جانت شکست

شـب همه شـب همدم ديـده ی بيدار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تـو بـه یکـی زنـده‌ای از همـه بیـزار باش

گـر دل و جـان تـو را در بقـا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش